شکوهِ شرم و شکست؛ درباره مستند «خانه مامان شکوه»
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۰۱۰۹۵
بر همین اساس است که مهدی بخشی مقدم، مستندی را با این نام ساخته است و این روزها هم در شانزدهمین جشنواره بین المللی سینماحقیقت به نمایش درآورده. فیلمی اثرگذار درباره رنج های بی پایان دختران معتادی است که با میدان داری و حمایت صاحب خانه ای که خود حدود بیست سال پیش اعتیادش را کنار گذاشته، در ستیز با سیاهی اعتیاد، راهی به نور سلامتی می جویند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مامان شکوه، زنی مقتدر و حین حال دلسوز است که مادرانه با دخترانی که توسط خانواده هایشان به او سپرده می شوند، همرزم می شود تا زهر مواد را از تن به در کنند و زندگی را دوباره به معنا برسانند. خانه مامان شکوه، اجاره ای، قدیمی و احتمالا جایی در حاشیه یا جنوبی ترین جای شهر تهران است. قانون در آن حاکم است و زندگی، دائما در جریان. هم غم دارد و هم شادی. هم درد دارد و هم سلامتی. آدم ها در اینجا، حضورشان ناپایدار اما ظاهرا دائما. یعنی با دنیایی از درد و مواد و ناامیدی، وارد خانه می شوند و سالم و امیدوار، به بیرون می روند. اما گویا قرار نیست که این دور باطل پایان یابد. می روند بیرون و دوباره به قول خودشان «می زنند» و گرفتار می شود و بازمی گردند. در این میان، قهرمان قصه، نه آدم های معتاد قصه، بلکه ظاهرا قرار است «مامان شکوه» باشد. اما در لایه زیرین تر ماجرا، «شهرزاد همتی»، قهرمانانه ایستاده است و مجلس گردان ماجراست. او یکی از روزنامه نگاران تاثیرگذار اکنون ایران در حوزه اجتماعی است. ژورنالیستیست که تاریک ترین و تلخ ترین مجراهای روزگار را می کاود و با قلم اش، راهی می سازد.
مهدی بخشی مقدم (سمت راست) در پشت صحنه فیلم مستند «خانه مامان شکوه»بر همین اساس، نقدهایی به کار «بخشی مقدم» وارد است. «خانه مامان شکوه» تلاش میکند با قابهای تمیز و دقیق، نمایی حرفهای به تماشاگر ارائه کند. بنابراین از دایره مستند واقعگرایانه یا مستند مشاهدهای، به یک شبهمستند رسیده استحضور دوربین و عوامل پشت آن، در جریان فیلم ناپیداست. آدم های داخل خانه، آموزش دیده اند که به لنز دوربین نگاه نکنند یا آن را نادیده بگیرند. صحنه های رد و بدل شدن درد دل دختران، با حضور مشخص دوربین اما بی اعتنا به آن انجام می شود و به نوعی به بازیگری سوژه ها انجامیده است. مامان شکوه که در نام فیلم، حضوری برجسته و محوری دارد، در خود فیلم، کمرنگ است و شناخت درباره او، بسیار ناچیز.
کودکی که در خانه حضور دارد، کاملا مهار شده و تا آنجا که عوامل توانسته اند، او را از جلوی دوربین دور کرده اند. موضوع مشکوک بودن ابتلای چند نفر از دختران خانه به ویروس اچ آی وی، با آنکه بحرانی جذاب دارد، در فاصله کوتاهی، رها می شود. عناصر اولیه و حیاتی در خانه مانند آشپزی، نظافت، مسائل مالی، خرید و موارد مرتبط با آنها، یا به نمایش در نمی آیند یا گذرا و موردی دیده می شوند. از آنجا که دختران در خانه روسری به سر دارند، نشانه ای از حضور دوربین و عوامل فیلم در خانه به تماشاگر است اما فیلمساز، عامدانه تلاش می کند خود را پنهان کند. یا تشدید تاثیرگذار موسیقی به برخی از صحنه های احساسی، از قدرت تصویرهای کارگردان می کاهد.
از سوی دیگر، موضوع و نکته هایی که در فیلم مطرح می شود، آشناست و ما این روایت ها و آدم هایش را در رسانه ها و مدیوم های مختلف اش، دیده ایم و درک کرده ایم. بنابراین بخش عمده ای فیلم، برای تماشاگر حرفه ای فیلم مستند و البته برای جامعه رسانه ای، تکراری و کمی ملال آور است. با توجه به حضور شهرزاد همتی در فیلم و استعدادی که بخشی مقدم در کارهای قبلی از خود نشان داده است، انتظار می رفت تا لایه تازه ای به موضوع فیلم اضافه شود و آن را ارتقا دهد. مثلا در آنجا که خانم همتی دارد با یکی از دختران درد دل می کند و درباره افسردگی اش توضیح می دهد، می گوید که او گاهی فکر می کند که شاید معتاد است و از این دست موضوعات. این قسمت از فیلم، می توانست سکوی ارتقای فیلم باشد و به جای آنکه از کلیشه زندگی سخت و پردرد معتادان بگوید، از موقعیتی رونمایی کند که در آن تاثیرگذاری این جماعت بیمار و نیازمند کمک را قهرمانانی ناشناخته معرفی و تعریفی تازه از آنان ارائه کند. شاید واقعیت، همین باشد.
شاید بشود این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد کرد که اگر ما جای این طفلکی ها بودیم، چه می کردیم؟ آیا آنقدر اراده داشتیم که پا به کمپ بگذاریم؟ آیا آنقدر شجاعت داشتیم که درد خماری و ترک را به جان بخریم؟ آیا آنقدر روح بلندی داشتیم که با همه حقارت هایی که از سوی خانواده و جامعه متحمل می شویم، باز هم به زندگی ادامه دهیم؟ اینها می شد در فیلم مطرح شود و چهره ای تازه و سویه ای دیگر از دختران معتاد به جامعه ارائه کند تا از این طریق، آدم ها را به خود نزدیک و روند درمان را راحت تر و کم هزینه تر و مطمئن تر کند.
اما نکته ای که در این میان اهمیت بسیار دارد، «خانه مامان شکوه»، نمایشی باشکوه از اثرگذاری روزنامه نگاران بر جامعه است. شهرزاد همتی و همچون او، آنچنان در رگ و ریشه های جامعه، روح و جسم شان را بافته اند که هم اعتبار و اعتماد بالایی به دست آورده اند و هم به عنوان عضوی جدایی ناپذیر از زندگی دردمندان و مصیبت زدگان شده اند. این چهره از روزنامه نگاران و خبرنگاران، کمتر دیده می شود و معمولا هم جدی گرفته نمی شود. حضور شهرزاد همتی و همه صاحب قلمان دردآشنا و مسوول، بیش باد.
برچسبها مستندساز مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی فیلمخانه | سینمای مستند جشنواره سینما حقیقتمنبع: ایرنا
کلیدواژه: مستندساز مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی فیلم خانه سینمای مستند جشنواره سینما حقیقت مستندساز مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی فیلم خانه سینمای مستند جشنواره سینما حقیقت شهرزاد همتی بخشی مقدم آدم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۰۱۰۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
برای 20 سالگی درگذشت گل آقا
به گزارش صدای ایران از ایسنا، روزنامه خراسان به مناسبت ۱۱ اردیبهشت سالروز درگذشت زندهیاد کیومرث صابری فومنی ضمن بازخوانی جریان سازیهای کم نظیر او، با محمد حسن یادگاری، سازنده مستند «روزگارگل آقایی» گفتگویی کرده که در ادامه میخوانید: دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، مخاطبان «گلآقا» هفته به هفته برای خریدن شماره جدید هفتهنامه انتظار میکشیدند؛ یک انتظار شیرین و شاد برای خواندنِ طنزهایی که به مسائل و مشکلات جامعه کنایه میزد و برای دقایقی آنها را میخنداند.
امروز، ۱۱ اردیبهشتماه، بیستمین سالروز درگذشت زندهیاد کیومرث صابری فومنی، همان «گلآقا»ی آشناست؛ مردی که تأثیری انکارنشدنی بر جریان طنز و طنزپردازی پس از انقلاب داشت.
«گلآقا» در سالهایی که تصویرسازی و کاریکاتور خیلی رواج نداشت، در هر شماره کاریکاتور یکی از مسئولان را روی جلد میبرد. این یک نوع خطشکنی بود که بعدها دیگر نشریات هم در همین مسیر حرکت کردند. «گلآقا» با شناختی که از جامعه داشت بدون اینکه حریمشکنی کند، در چهارچوب حرکت و نقد میکرد. از این رو مخاطبان این نشریه طیف گستردهای داشتند و محتوای آن مطالب عامپسند و نخبهپسند را دربر میگرفت. «گلآقا» در شناسایی نیروهای جوان هم نقش زیادی داشت. این نیروها بعدها وارد فضای رسمی طنز و رسانه شدند.
آخرین شماره هفتهنامه گلآقا» در دوازدهمین سال انتشارش در دوم آبان ۱۳۸۱ منتشر شد. زندهیاد صابری فومنی در سال ۱۳۷۰ پس از انتشار اولین شمارههای هفتهنامه «گلآقا»، تعدادی از آنها را برای رهبر انقلاب فرستاد تا نظر ایشان را که زمانی با یکدیگر همکار بودند، جویا شود. رهبر انقلاب هم در پیامی به تاریخ ۲۷ تیر ماه ۱۳۷۰ برای گلآقا نوشتند: «ادعا نمیکنم که کار شما کامل و بیعیب است؛ اما با ملاحظه اجمالی شمارههای «گلآقا»، امید هرچه بهتر شدن و کاملتر شدن آن را دارم.
طنز صادق و دلسوزانه باید همه نقاط معیوب، بهخصوص آنها را که کمتر به چشم میآیند و آنها که بیشتر به علم و اطلاع همگان از آن نیاز هست، هنرمندانه ببیند و بنمایاند. امروز جامعه و نظام انقلابی ما با دشمنانی روبهروست که همه ابزارهای محسوس و نامحسوس را برای ضربه زدن و جریحهدار کردن مردم و نظام و انقلاب به کار میبرند. برای آگاه کردن ذهن مردم از خدعه دشمن، چه وسیلهای از طنز هنرمندانه و شیرین و زیرکانه، بهتر و کاریتر؟ انشاءالله شما و همکارانتان موفق باشید».
اردیبهشت ماه دو سال پیش مستندی از شبکه مستند سیما به نام «روزگار گلآقایی» ساخته محمدحسن یادگاری پخش شد؛ مستندی که پس از آن چندبار دیگر هم بازپخش شد. «روزگار گلآقایی» پرترهای از یک شخصیت محبوب و تأثیرگذار است که مردم هنوز هم طنزها و کاریکاتورهای خاطرهانگیز نشریهاش را به یاد دارند.
در ادامه گفتوگوی ما را با محمدحسن یادگاری، کارگردان این مستند میخوانید.
لطفا درباره این که چه اتفاقی باعث شد به سراغ ساخت مستند «گلآقایی» بروید توضیح دهید؟در دوران کودکی مخاطب پر و پاقرص «بچهها گلآقا» بودم و همین موضوع باعث شد به سراغ ساخت این مستند بروم. یکی دونفر از استادان من در حوزه ارتباطات که با مرحوم صابری آشنایی داشتند، به من کمک کردند تا با گروهی از کاریکاتوریستها و نویسندههای قدیمی طنز ارتباط پیدا کنیم. بعد از آن با آقای ناصر فیض دراین باره مشورت کردم و ایشان که شبکه همکاران «گلآقا» را میشناختند و با استاد صابری مراوده داشتند، به ما کمک کردند. بهتدریج با تعداد زیادی از دوستان و همکاران ایشان آشنا شدیم و حمایتی که افراد از ما میکردند، باعث میشد نفرات بعدی هم به جمع ما اضافه شوند. در نهایت با حدود ۲۵نفر از یاران «گلآقا» گفتگو کردیم که نامشان هم در فیلم هست.
در خلال گفتگوها و دیدارهایتان با این افراد، نکتهای بود که شما را تحت تأثیر قرار بدهد؟درزمان ساخت این مستند و با شنیدن گفتگوها لحظه به لحظه بیشتر شیفته شخصیت آقای صابری فومنی شدم. استاد صابری دانش و تجربه زیادی داشتند و توانایی تعامل با همه جناحها و سلیقهها را داشتند؛ چیزی که امروز کم داریم؛ یعنی افراد بابینشی که بتوانند با چنین دید وسیعی با همه در ارتباط باشند و همه را به تعامل وادار کنند، این شخصیتها خیلی کم هستند. این ویژگی آقای صابری بود و ما سعی کردیم در مستند هم این ویژگی را برجسته کنیم. از آن طرف وقتی فیلم پخش شد همه جناحها و گروههای سیاسی به آن واکنش مثبت نشان دادند و این برای ما اتقاق خوبی بود.
جالبترین بازخورد چه بود؟
روز اکران فیلم، هم هادی حیدری، کاریکاتوریست اصلاحطلب آمده بود و هم دکتر حدادعادل. هر دو هم راضی از سالن بیرون آمدند.
پژوهش فیلم حدود دو سه ماه و فیلمبرداری و تدوین هم تقریباً ۵، ۶ماه زمان برد؛ یعنی یک فرآیند ۸، ۹ماهه شد. ما ساخت مستند را در سال ۱۳۹۹ شروع کردیم که سال ۱۴۰۰ به پایان رسید و اردیبهشت ۱۴۰۱ به پخش رسید.